مترو در فاصله اجتماعی و ویروس منحوس کرونا
مترو در فاصله اجتماعی و ویروس منحوس کرونا
مترو از ایستگاه تجریش به سمت کهریزک حرکت میکند . مسافران اندکی به طور پراکنده روی صندلی ها بسیار شیک و با کلاس نشسته اند و اکثرا ماسک زده و سعی میکنند همینطور فاصله اجتماعی را رعایت کنند .
گوینده مترو : به نام خدا ایستگاه بعد قیطریه
دستفروشی به خاطر خلوتی قطار ، ترجیح میدهد انرژی خود را بیهوده خرج نکند و به آرامی قدم میزند . مسافران زیر چشمی به او نگاه کرده و در لحظه ای که دستفروش به آنها نزدیک میشود ، پایشان را جمع میکنند تا نکنه خدای ناکرده گوشه شلوار دستفروش به گوشه شلوار آنها مماس شود . سکوتی بسیار سنگین در قطار حاکم است . حتی میشود صدای نفس کشیدن کرونا را هم شنید !
گوینده مترو : ایستگاه قیطریه ، ایستگاه بعد صدر
قطار به آرامی در ایستگاه قصد توقف دارد . تعدادی مسافر از پنجره قطار به داخل نگاهی می اندازند . مسافران داخل با ناراحتی زیر چشمی به مسافران بیرون نگاه میکنند . در قطار باز شده و مسافران برای به دست آوردن صندلی خالی به سرعت وارد میشوند . برخی در جای غیر علامت مینشینند . یکی دو نفر روی علامت ممنوعه نشسته و خود را به کوچه علی چپ میزنند . مسافرهای سرقفلی دار صندلی ، با اکراه خود را جابجا کرده و زیر چشم نگاه غضب آلودی به متجاوزین صندلی های ممنوعه ! می اندازند . یکی ازمسافران با حالتی توام با قهر برخاسته و می ایستد .
مسافر قهری : خودمون به خودمون رحم نمیکنیم ! وقتی میگن کرونا اومده مثل اینکه میگن جنیفر لوپز اومده !
مسافر دیگر : مثل اینکه یه عده نذرنشستن دارند ! خوب بابا جون رعایت کنین دیگه ! حداقل تا وقتی کرونا هست رعایت کنید !
مسافر قهری : دیشب تو تلویزیون ، مترو آلمان رو نشون میداد چقدر با کلاس نشسته بودند و رعایت میکردند . همه ماسک زده و دستکش دار ، خیلی شیک روی صندلی نشسته بودند و خیلی ..
_ میگن خیلی هم کم مردن ؟ درسته ؟
مسافر دیگر : ماها کرونا رو میکنیم تو چشمامون ، خب نشینید ایرادی داره ؟! فاصله اجتماعی رو برای ما گفتند دیگه !
مسافری که روی علامت دار نشسته : حالا چی مون درسته که این درست باشه ؟ خب خسته ام بابا جون برو تو مولوی ببین چه خبره
گوینده مترو : ایستگاه صدر ایستگاه بعدی قیطریه
مسافران با نگرانی از پنجره قطار به بیرون نگاه میکنند گویا آرزو دارند که مسافری در ایستگاه نباشد ! قطار به آرامی وارد ایستگاه شده و نگاه تلخ مسافران بیرون با نگاه تلختر مسافران درون قطار به هم گره میخورد . همینطور همدیگر را برانداز میکنند تا قطار میایستد . مسافران نشسته خود را جمع و جور میکنند . گویا در دلشون ملتمسانه از مسافران تازه وارد شده میخوان که اگه میشه اینجا ننشینید . مسافرین وارد میشوند . برخی ایستاده و دو سه نفر بی توجه روی جاخالی های صندلی مینشینند .
مسافری که از اول نشسته به مسافر قهری : آقا بیا بشین الان پر میشه واستانکی اذیت میشی بیا کنارم جا هست .
مسافر قهری تو رودربایسی قرار گرفته : نه متشکرم اینجوری راحت ترم مگه صندلی نون خامه ایه!
مسافر که روی صندلی علامت دار نشسته : نون خامه ای چیه ؟ به من متلک میگی ؟ چیه صب اول صبحی خونت رو کثیف میکنی
مسافر قهری : بذارکرونا بگیریم اونوقت میفهمین که نون خامه ای چیه ! کرونا که الکی که نمیاد ! از من و شما درست میشه
مسافر متجاوز : نخواستیم بابا بیا جای من بشین ! خوبه جای شما نشستیم .تو خودت از کرونا بدتری
مسافری روبرو و نزدیک مسافر قهری ایستاده : بیخیال بابا صلوات بفرستین
مسافر قهری : باشه ، چشم ، صلوات میفرستم ! فقط خود شما عقب تر بیایستید لطفا ! اومدی تو بغل من ! حداقل یه متر فاصله رو رعایت کنین عزیز جون . علامت زیر پاتون رو نگاه کنین . پاتون رو بذارین روی علامت . چسبیده به صورت من میگه صلوات بفرست ! شما عقب تر واستا بنده واست اذان هم میگم !
مسافر کمی عقب میرود و پایش را روی علامت میگذارد تا فاصله رعایت شود .
گوینده مترو : ایستگاه قیطریه : ایستگاه بعد شریعتی
قطار سرعتش را به تدریج کم میکند و یواش یواش نور ایستگاه دیده میشود . همه از پنجره به بیرون در حال نگاه کردن هستند . تعداد مسافران قابل توجه میباشند . مسافران شروع به غرو لند میکنند .
_ ای بابا ، خب جا نیست دیگه !
_ فاصله دو متری چی شد پس ؟
_ آقا از طرف خدا بد نیاد ، یه کم جمع واستیم این بیچاره ها هم سوار شن !
_ دو متر سرش رو بخوره ، دیگه یه متری کمتر نشه . مواظب باشین به هم نچسبین !
قطار می ایستد . کسی پیاده نمیشود اما هجوم مسافران عجیب است .
_ ای بابا یواش تر
_ کجا برم عزیز جون ؟ والله کرونا هنوز نرفته ها ! کجا داری میای؟ نکنه پسا کرونا شده ما بی خبریم ؟!
_ آقا برو عقب کار داریم ! مگه مترو مال باباته یا جهیز ننه ته ؟! برو عقب تر، ول کن میله رو، مثل اینکه دخیل بسته ، مرادت رو برو جای دیگه بگیر! برو عقب تر این قرتی بازی ها رو بذار تو خونه ات !
_ مراد چیه آقا ؟ با ادب باش ، جهیز ننه چیه ؟
_ ادب رو کرونا خورد یه آّ هم روش بابا ، تو بهم نمره نده آقا معلم ، برو عقب حرف هم نزن
_ هر چی میکشیم حقمونه کرونا هم واسمون کمه
_ نترس کرونا هم بگیری یه قلوپ شاش شتر بخور خوب میشی یه آروغ هم میزنی ، صب اول صبحی نرو رو اعصاب ما ها !
_ خدا کنه ایستگاه دیگه وانسته
هر کس حرفی میزد و صدا ها تبدیل به همهمه شده بود
گوینده قطار ایستگاه شریعتی ایستگاه بعد میر داماد
قطار وارد ایستگاه میشود برای چند لحظه سکوت میشود . باز کسی پیاده نشده و سیل جمعیت به داخل قطار هجوم می آورند .
_ یا ابوالفضل چه خبره آقا یواش پاتو از رو پام بردار
_ ببخشید ! ببخشید دارن از عقب هول میدن !
_ آقا از عقب هول نده!
_ از کجا هول بدم ؟!
چند نفر میخندند . مسافر قهری در حالیکه پشیمان شده با حالت قهر سعی میکند تا پیاده شود . دست روی ماسکش گذاشته و با فشار قصد دارد جمعیت را بشکافد . به زور نزدیک در میشود که در بسته شده و قطار راه می افتد .
_ آقا زود تر پیاده میشدی .
_ خواب بودی ؟ حالا ایستگاه بعدی پیاده شو بر گرد
_ خاک تو سرمون با این فاصله ایمنی مون ! کرونا کیلوئی چنده ، خودمون یه پا ویروسیم!
_ آقا داریم خفه میشیم اون تهویه رو بزن
_ تهویه ش کجا بود ؟ از اون سوراخ به راننده بگو کولر رو بزنه این چه بوئیه خفه شدیم
_ بوی کروناست ! شانس ما کرونا ما هم بوش مثل لجنه !
_ ای خدا چه غلطی کردم ! گول فیلم دیشب آلمان رو خوردم ، وگرنه غلط میکردم هم سفر کرونا بشم !ویروسه
_آقا دستتو از جیبم بکش بیرون این دست کیه ؟
_ میخواد بکشه بیرون جا نیست !
مسافرها میخندند .
_ ولش کن بابا میرسین ایستگاه در میاره
_ تو این شلوغی که نمیتونه از جیبت پول دراره
_ پولم کجا بود باباجون ! تا دلت بخواد تو جیبم ویروسه ، پرویروس کروناست . حالا نمیدونم دست کیه ؟ سرم رو نمیتونم برگردونم !
_ حالا اون رو ول کن ! الان دستش تو جیبت قفله ! منو نیگاه کن ! ببخشید یه ساعته پات رو پای منه ! بذار پام رو بکشم بیرون !
_ ببخشین داداش ، میبینم پام یه جوری شده ، نگو رو پای شماست ! بکش بیرون بکش بیرون
_ کشیدم ، مرسی ، ببینم دست طرف هنوز تو جیبته ؟
_ آره هنوز تشریف دارند !
گوینده قطار : ایستگاه میر داماد ایستگاه بعدی حقانی
قطار وارد ایستگاه میشود . جمعیت زیادی در انتظار ورود قطار هستند . مسافران بیرون و درون قطار ، با حالتی کرونا زده به هم نگاه میکنند . همه تو چشم هم براق زده اند . مسافر قهری خود را بیرون میاندازد . مسافران به قطار حمله ور میشوند . مسافر قهری خود را به پله برقی رسانده و روی آن مینشیند . پله برقی او را به آرامی بالا میبرد .
مسافر قهری : ای خدا این قطار با قطارآلمانیه ، تفاوتش تو چیه ؟ نکنه تفاوتش تو رنگ چشمامونه که اونا آبیه و همه جا رو آبی میبینند و ما هم همه جا رو مشکی و سیاه میبینیم ! ای خدا جون ، نمیدونم چرا اینقدر سینه م سنگین شده ! نفسم داره تنگ میشه چرا اینقدر داغ شدم ؟! خدایا خودت نجاتم بده ! اینا چیه جلوم دارن رژه میرند ؟ چقدر قیافشون آشنا هستند . آهان همون کرونا ست ! خدا جون نجاتم بده چقدر خوابم میاد بذار یه کم بخوابم فقط امشب بخوابم فقط امشب بخوابم !!