زبان انگلیسی ، تافل انگلیسی ، قوطیهای انگلیسی زبان !
امروز نزدیکیهای ظهر!
الان با اتوبوس راهی تهران هستم . یک بطری پلاستیکی آب را مرتب و جرعه جرعه مینوشم به دو دلیل ! یکی اینکه نیاز به آب کلمن اتوبوس نداشته باشم و گلو مرتب تازه باشه یکی هم خودم رو به جملات انگلیسی روی قوطی سرگرم کنم ! آخه بیشتر جملات روی قوطی انگلیسی بود و منهم به سختی ، کلمه های انگلیسی رو بلغور میکردم !
قبل از سوار شدن از بوفه تعاونی مقداری خرت و پرت توراهی خریدم که بطری آب معدنی هم جزوشان بود . گویا بطری خارجی بود البته دقیق نمیدونم .
علتهای سفر بنده !
و اما تهران و چرا راهی سفر شده بودم ، به دو دلیل ! خب الحمدالله چند سالی بود وضع شوهر آبجیم خوب شده بود و چند سالی هم میشد که برای زندگی کردن تهران رو انتخاب کرده و در یکی از خانه های بالای شهر اقامت گزیده بودند .
منهم میخواستم هم دیداری تازه کنم و بعداز چند سال از خانواده آباجیم باخبر بشم و هم میخواستم جویا بشم که چگونه میتوانم به بهترین شکلی زبان بیاموزم در حد تافل ! آخه کار خیری در پیش بود و نیاز به تقویت زبان داشتم . در شهرمون و محل اقامتمون ، آنچنان که دوست داشتم نتوانستم زبان بیاموزم !
امروز عصر در ترمینال
نیم ساعت پیش رسیدم تهران . با خواهرم تماس گرفتم و گفتم فردا میرم پیشش ، خیلی ناراحت شد و اصرار کرد همین الان برم خونه شون . منم قبول کردم به دو دلیل ! یکی اینکه برای سوقاتی کلی جنس از شهرمون با خود آورده بودم که بد جوری وبال دستم بود ، یکی هم زیاد به خوابگاههای تهرون آشنا نبودم . پس آدرس گرفتم که راه بیوفتم .
سطل زباله پر از معلومات !
قوطی خالی آب رو در سطل زباله ایستگاه انداختم . کلی آت و آشغال در سطل کوپ شده بود ! قدری کنار سطل تامل کردم به دو دلیل ! یکی اینکه برای بطری خالی آب معدنی که در طول سفر همراهم شده بود یک جای خالی پیدا کنم ، یکی هم ببینم واقعا آدمیزاد اینقدر آشغال داره؟! واقعا راسته که میگن آدمیزاد زباله سازه !
بیشتر آشغالها مثل قوطی آب معدنی من ، روشون خارجی نوشته شده بود . اگه وقت داشتم میایستادم و برای تقویت زبانم میخوندمشون ، اما نمیشد به دو دلیل ! یکی اینکه خوبیت نداشت و مردم بهم نگاه خاصی میکردن که این بابا میخ چی شده کنار سطل زباله با این بوی نامطبوع !یکی هم آباجیم معطل بود ، پس بی خیال محفل زبان انگلیسی سطل شدم و آدرسم رو به تاکسی دادم تا به سرعت به خانه آباجیم برسم !
نزدیکیهای شب منزل آباجیم !
بعد از کلی خوش و بش با خانواده آباجیم و رسوندن سلام این و اون و اینکه کی الان چیکار میکنه و از این جور حرفهای غیبت گونه ، که بالاخره با تحویل سوقاتی ها که توام با مرور خاطرات بود ، تمام شد . بلند شدم برم آبی به سرو صورتم بزنم که شوهر خواهرم گفت باید بری حمام تا خستگیت در بره ، منم قبول کردم به دو دلیل ! اما نه به یک دلیل آنهم به این دلیل که واقعا نیاز داشتم !
آغاز آشنائی من با قوطی های زبان انگلیسی !
با یک حوله تازه و نو من را فرستادند به حمام که یا ابولفضل ! چشمم دو تا شده بود ! آقا تا چشم کار میکرد روی قفسه سربینه و داخل حمام ، پر بود از انواع و اقسام قوطی های بزرگ و کوچک و رنگ وارنگ خارجی نویس !
اول نمیدونستم چیکار کنم ! دست و پام رو گم کرده بودم ! حالا از کدوم استفاده کنم ؟ چند تا قوطی برداشتم و با سعی و کوشش متنهای روی قوطی ها رو خوندم ! چیزی عایدم نشد . از لای در بلند از خواهرم پرسیدم از کدوم قوطی استفاده کنم ؟
خواهرم گفت : از هر کدوم که دوست داری داداش جون ! اما اگه موهات خشکه از اون قوطی زرد رنگ باریک و بلنده ! اگه موهات ، زیاد خشک و شکننده است از اون قوطی تپله که با سرمه ای روش نوشته ( فور یور ……….) ولش کن داداش جون روش بزرگ نوشته انجل ! اما اگه موهات چربه اول باید ببینی درجه چربی موهات چیه داداش جون ! اون قسمت پائینی که چهارده قوطی شامپو چیده شده برای موهای چربه ! ببین کدوم شماره با چربی موهات سازگاره اون رو بزن !
احساس انتخاب سخت !
روم نشد بگم آباجی عزیزم من و کل خونواده یه شامپو میزنیم اونم خمره ای فرط اعلا ! خلاصه شروع کردم به مطالعه روی قوطیها و نفهمیدم چند وقت تو حموم بودم ! با صدای شوهر خواهرم به خودم اومدم که گفت : شام از دهن افتاد یه کم زود تر ! هول شدم و تند تند خودم رو کف مالی کردم و آبکشی !
یهو به خودم اومدم که هر چی خودم رو میشورم تنم چربتر میشه ! نمیدونم چی مالیده بودم که با آب نمیرفت ! میون کلمه های انگلیسی روی قوطی ها گیج شده بودم ! تازه فهمیدم چقدر انگلیسی لازمه که یاد بگیرم ! باز از لای در حموم از خواهرم جویا شدم که چیکار کنم !؟
خواهرم با خنده گفت از صابون کنار قفسه استفاده کنم . صابونها هم یکی دو تا نبود ! داشتم صابونها رو برانداز میکردم که خواهرم به دادم رسید بلند گفت داداش اون صابون ترکیه ای که عکس بابونه روشه ، بزن ! روش هم نوشته برای چه پوستی مناسبه !
راستس داداش جون من سنگ پا ندارم اگه عادت داری به سنگ پا !از اون قوطی گرده که قهوایه استفاده کن ! عکس یه مچ پا روشه !
حالا بیا و درستش کن ! مشکل نمیخواست تموم بشه ! بالاخره یکی از صابونها رو برداشتم و هی مالیدم و هی شستم هی مالیدم و هی شستم تا پوست تنم به قرچ قوروچ افتاد !
وقتی بیرون اومدم شوهر خواهرم پرسید چرا اینقدر معطل کردی ؟ اما من به دو دلیل نتونستم حرفی بزنم و جوابش رو بدم ، یکی اینکه نیاز داشتم تا کمی تنم خیس بخوره آخه همچین حمومی ندیده بودم ، یکی هم تازه فهمیدم چقدر زبون انگلیسیم ضعیفه و نمیخواستم پیش اونا کم بیارم !
ساعاتی بعد سر میز شام
سر میز شام که دیگه نگو ، صحنه ای که دیدم از حموم بدتر بود به دو دلیل ! یکی اینکه چشمم افتاد به کلی قوطی های زیبا و جذاب ! من که خیلی گرسنه بودم ، پیش خودم گفتم چه جوری از این قوطی ها غذا باید بخورم ؟!
اما دیدم به یه چشم به هم زدن چند جور غذا روی میز چیده شد . بعد فهمیدم این قوطی ها برای آنچنان کردن غذا هاست ! در حین غذا مراسم معارفه من با قوطی های روی میز ، توسط اعضای خانواده خواهرم انجام گرفت !
من که فقط نقش آدمهای منگول رو بازی میکردم ، فقط شنونده بودم و هر یک از بچه ها انگلیسی روی قوطی ها رو میخوندند و به من میگفتند ! ( این ترشه واسه خورشته مال قبرسه ! ) ( این یه کم تنده مال ترکیه است بمال رو مرغت ! ) ( این گوشت رو نرم میکنه مال مادا گاسکاره ) ( این یه سس بی رقیبه جون میده برای سالاد مال برزیله ! ) ( این مال ………….! ) این مراسم معارفه نیم ساعتی طول کشید و من هم با کلی خجالت با چشمانی بهت زده ، یواش یواش غذا رو تناول کردم !
البته بعد از معرفی با کلی واژه خارجی آشنا شدم مخصوصا پسر خواهرم که به زیبائی و لهجه قشنگی اسم و ویژگیهای محصول رو برام میخوند!
من اصلا نفهمیدم چی خوردم فقط داشتم جمله های روی قوطی ها رو میخوندم ! به سختی با کلمات جدیدی آشنا شدم . از سلیقه ها ، از طعمها ، از نوع مزه ها ، از ملیتها ، از کشورها ، از اعضای داخلی بدن از نوع پخت و هزاران کلمه ناشناخته ! بالاخره با تاکید و هشدار خانواده فهمیدم شامم سرد شد ! دلیل دوم رو هم ولش کن ، رو لبم خشک شد ، شامم رو بخورم بهتره !
یک ماه بعد جلوی منزل خواهرم اینا !
در حال خداحافظی از خواهر و خانواده اش هستم ، یک ماهی میشد که با اصرار خواهرم همانجا موندم تا زبانم رو قوی کنم ! البته قوی هم شد اما چگونه ، عرض میکنم !
البته اصلا کلاس نرفتم به دو دلیل ! یکی اینکه اینقدر هزینه اش سنگین بود که عمرا برای ثبت نام میتونستم پولی بدم ! یکی هم استفاده بهینه از موقعیت خونه آباجیم و سبک زندگی ویژه شون !
خونه خواهرم مثل یه بورس یه ماهه بود ! خوردم وخوابیدم و روی قوطی های مصرفی خونه خواهرم زوم کردم ! خدا پدر پول رو بسوزونه !
چیکار میکنه این لامصب ! ظرف یک ماه ، با استفاده از تمام محصولات خانه خواهرم مخصوصا قوطی های خارجی ، اعم از لوازم آرایشی ، بهداشتی ! خورد و خوراک ! رخت و پوشاک و تمام لوازمات زندگی آنها ، به راحتی توانستم روی زبان انگلیسی ، مسلط شدم . آنقدر که نیمی از حرفهای خداحافظی بین ما ، خارجکی رد و بدل شد ! بعد از خداحافظی راهی شهرمون شدم .
شش ماه بعد !
با عرض تبریک به خودم مفتخرم که خبر بدم موفق به اخذ تافل شدم ! به این خاطر میخوام دو تشکر ویژه داشته باشم به دو دلیل ! یک تشکر ویژه از تجار محترم که گوش به شعار منفور ( ایرانی جنس ایرانی بخر) ندادند و ما را با فرهنگ غنی اونور آبیها آشنا کردند ! به گونه ای که سوپر مارکتهای محلات تبدیل به انستیتو های بین المللی زبان شده اند !
یک تشکر بسیار ویژه هم از تک تک خانواده آباجیم که با مرور همیشگی روی قوطی ها ی اجناس خارجی و اغلب انگلیسی زبان ، و وقت گذاشتن برای من در طول یک ماه ، چنان روی زبان مسلط شدم که نگو ، باید بگم که تافلم رو مدیون آنها هستم و حالا خودم رو ، یک شهروند انگلیسی میدونم !
مرسی به فرهنگ جدید ایرانیها ! مرسی به سبک جدید زندگی ! مرسی به پول باد آورده ! و بالاخره این پیام رو برای خانواده خواهرم به عنوان قدردانی ، واتس آپ کردم !
Thank you so much for being able to get to TOEFL so easily because of your lifestyle