نسخه پیچان داروی کرونا در مترو
بلند گوی مترو ایستگاه سهروردی ایستگاه بعد قدوسی
بر اثر آمدن مهمون ناخونده این روزا ، نه تنها فضای مترو حتی شهر هم ، خلوتی محسوسی داره . این مهمون منحوس که
خودش رو ( جناب کرونا ) معرفی کرده ، حال همه رو بد کرده . با اینکه ایرونی ها ، جماعتی مهمون دوستند ، اما گویا
حالشون از این مهمون بد قدم و تازه به دنیا آمده ، بد جوری به هم خورده . آخه بچه هم اینقدر پلید وخبیث و کثیف ؟
طبق معمول با آمدن هر پدیده ای که یه سری آدم ابن الوقت ، سرشون از لونه شون بیرون میاد ، مترو هم در دست این
جماعت ، تبدیل به محل کسب درآمد وارتزاق معنا دار شده است !
واگنهای قطارخلوتند و اکثر صورتها در ماسکها ، گم شده اند ، ولی چهره های عبوس از این شرایط ، قابل دیدن و قابل
درکه . دستفروشی به صدای آرومی در میان واگنهای خلوت محصولاتش را معرفی میکند . بعضی از مسافران با بی میلی
و نگاه کم رمقی ، او را بدرقه میکنند .
شامورته بازی فقط واسه پوله همش واسه پوله !
دستفروش _ نخ دندون ، مسواک ، خمیردندون پول نقد هم ندارین دستگاه موجوده !
دستفروش که از خرید این مسافرین انگشت شمار نا امید شده ، کنار دو مسافر مینشیند . هر سه زیر پوشش ماسک هستند.
دستفروش با ناله کشداری خود را رها میکند : آخیییییش ، مردم از خستگی ، استخونام داره از درد میترکه ،فقط راه میریم
دریغ از دو زار کاسبی .
با شنیدن ناله دستفروش ، هر دو مسافر خود را جمع و جور میکنند. دستفروش متوجه واکنش آن دو میشود .
دستفروش با خنده _ نترسین بابا ، کرونا با ما کاری نداره ! استخونام از درده پیاده رویه ، از صب الکی دارم مترو رو گز
میکنم ، برو ته برو سر هیچی به هیچی !
مسافر اینوری _ خسته نباشی ، اما ترس هم داره ، همچین ناله کردی که گفتم نکنه کرونائی شدی ! حالا تب نداری ؟
دستفروش _ نه بابا تب کجا بود ؟ مطمئن باشین هر کی بیشتر از دیگرون مواظب خودشه ! تازه من که اصلا !
مسافر اونوری _ یعنی چی من اصلا ؟! سوپر منی یا تو مترو مرد عنکبوتی شدی ؟
مسافر اینوری _ کرونا باهاش رو در واسی داره ، نکنه از اقوامه ؟! کرونا رو میگم ! ببینم هنوز تب نکردی ؟
دستفروش _ ای بابا نه که تب ندارم یه آخیش گفتم ، دارین صد جورکرونا بهم میبندین !
مسافراونوری _ سرت چی ؟ سرت درد نمیکنه ؟
دستفروش _ نه بابا ، هیچ جام درد نمیکنه ، یه کم خسته بودم اونم تموم شد !
بلند گوی مترو _ ایستگاه قدوسی ایستگاه بعد صیاد شیرازی
قطار توقف میکند . نه کسی پیاده میشود نه کسی سوار ! دستفروش سرش را به حالت تاسف تکان میدهد .
مسافر اونوری _ نگفتی چرا کرونا باهات کاری نداره ؟
دستفروش _ آخه من بچه کوهستونم ، بابام از ریشه یه گیاه کوهی پودری ساخته که یه کم تو آب حل کنی تمومه !
مسافر اونوری _ یعنی چی تمومه ؟
مسافر اینوری _ یعنی هر کی بخوره سقط میشه ! آره ؟ ببینم هنوز احساس تب نکردی ؟
دستفروش _ ای بابا ! ببین داداشی فراموش کن که گفتم آخ ! هیچ درد و تبی ندارم . اون پودر هم دواست !
مسافر اونوری _ دوای چیه ؟
دستفروش _ دوای کرونا دیگه ! همین دیشب دو تا لیوان خورد توپ توپ شدم ! دو تا آروغ زدم و کرونا پرید و رفت !
مسافر _ اگه کرونا پرید ماسک دیگه چیه ؟
دستفروش _ واسه مسافرای دیگه ست ، اونا که نمیدونن ،ماسک نزنم دیگه ازم جنس هم نمیخرند !
مسافر اینوری _ خب اگه دواش رو ساختین چرا نمیدین تو بازارتا مردم خلاص بشن ؟ تو هم نخ دندون نفروشی ؟
دستفروش _ فعلا بابام از اونور مرز داره میفرسته چین ! واسه همینه که اونجا کرونا کنترل شده ! بابام میگه روی
مردم چین امتحان کنم بهتره ! جواب داد میارم تو بازار داخلی ! نخ دندون هم پوششه
مسافر اینوری _ هنوز تب نداری ؟ آب ریزش بینی چطور ؟ فین فین نمیکنی ؟
دستفروش _ ببین تو رو خدا یه آخ گفتم ، حالا تا شب بهم گیرندین ! این که چیزی نیست دائیم از من هم جلوتره ، اون
واکسنش رو ساخته ! تست هم کرده جواب گرفته ! اگه میخواین زنگ بزنم واستون بیاره ! تو قطار بغلیه!
مسافر اینوری _ مثل اینکه واقعا دیگه تب داری ؟ ببینم لرز و سر درد نداری ؟
بلند گوی مترو _ ایستگاه صیاد ، ایستگاه بعدی خواجه عبدالله انصاری
دستفروش _ دیگه ما رو گرفتی ها ! میدونم شوکه شدین از شنیدن این خبرای خوب . اینو بشنوین چی میگین ؟ مادر بزرگم
مادر بزرگم بزرگ دهمونه ، چند ساله که از استخوون گراز وحشی واستخون گرگ پمادش رو ساخته !
مسافر اینوری _ نه دیگه شک ندارم تبت زده بالا ! آخه مرد حسابی کرونا یه ماه نشده که اومده اونوقت مادر بزرگت چند
ساله که ساخته ؟
دستفروش _ آخه اونا قدیمین و افعی خورده ! چند ساله که بوی کرونا رو احساس کرده بود ! اگه با مصرف دارو مشکل
داری ، دعای ضد کرونا هم دارم ! عموی زنم یه دعا نوشته که با یه مایع بوته کوهی تو یه پارچه بسته که اگر
اون رو شبا بذاری زیر بغلت دیگه بیمه ای !
مسافر اونوری _ عجب خونواده فعالی دارین ماشاالله ! دیگه چه خبر؟
دستفروش _ اگه بتونین مشتری واسه ماسکهام هم پیدا کنید ، سی در صد بهتون میدم !
مسافر اینوری _ نه واقعا حال تو خوبه ، خیلی هم حالت خوبه ! اونی که تب داره منم !
مسافر اونوری _ نگفتی جریان ماسکها چیه ؟
دستفروش _ جریانی نداره ، یه حرکت خود اشغالیه ! بچه های روستا یه انجیو راه انداختن و ماسک تولید کردن ، یه هشتک هم درست کردیم ! هشتک _ ماسک _ کرونا _ شرمن ، شرمن اسم منه ، فروشش هم با منه !
مسافر اونوری _ چه جوریه ؟ قیمت ، تعداد
دستفروش _ فعلا دو میلیون زدیم اما چون الان بگیر بگیره و یه باند رو گرفتن با دو میلیون ماسک به بچه ها گفتم تا آبها
از آسیاب نیوفتاده دست نگهدارند ، ویروس کرونا حالا حالا ها هست . به بچه ها گفتم تا اون موقع دستکش و ژل ضد
عفونی تولید کنند آماده که شد ، همه رو، یهو بریزیم بازار !
مسافر اینوری _ ژل ضد عفونی دیگه چه صیقه ایه ! نکنه خونه شما ساختمون پزشکانه ؟ روستاتون محله کاشفینه !؟
دستفروش _ آخه من بچه کوهستانم . اونجا یه درختیه که همینجوری مایع از تنه اش میریزه بیرون ! مثل ژله است ،
گفتم بچه ها با کارتک جمع کنند بریزن تو قوطی یه مارک هم بزنند روش اسمش رو هم بذارن کرونا کش !
بلند گوی مترو ایستگاه خواجه عبدالله انصاری ایستگاه بعدی شهید زین الدین
مسافر اونوری _ کارتی ، شماره تلفنی بده تا تو فروشش کمکت کنم !
دستفروش سریع شماره اش را به مسافر اونوری داده و به سرعت از قطار پیاده میشود، قطار حرکت میکند
مسافر اینوری _ شما جدی میخواین باهاش قاطی بشی؟
مسافر اونوری _ آره ، چطور مگه ؟
مسافر اینوری _ اصلا بهتون نمیخورد ! با اون برخوردی که اول باهاش داشتی
مسافر اونوری _ آخه اولش شک داشتم ، این روزا همه زدن تو کار بیزینس کرونا ! گفتم شاید خالی بسته!
مسافر اینوری _ دیگه شک نداری ؟
مسافر اونوری _ نه بالاخره یه چیزی ازش در میاد ! شاید یه قرون گیرمون بیاد حیفه تو این کرونائی سر ما بی کلاه بمونه!
مسافر اینوری _ پس شما هم تو بیزینس کرونائی هستی ؟
مسافر اونوری _ با اجازه شما ، حالا بپرس کجا میری ؟
مسافر اینوری _ من بگم ؟
مسافر اونوری _ پس کی بگه ؟ بگو کجا میری ؟
مسافر اینوری _ کجا میری ؟
مسافر اوموری _ دار آباد ، بگو واسه چی ؟
مسافر اینوری _ خب واسه چی ؟
مسافر اونوری _ میرم خونه خواهرم ، بپرس چیکار داری
مسافر اینوری _ خب خواهرته میخوای بهش سر بزنی دیگه !
مسافر اونوری _ نخیر ، سر زدن و احوالپرسی مال بعد از خروج کروناست ! بگو چیکار داری ؟
مسافر اینوری _ چیکار داری ؟
مسافر اونوری _ برام دو سه قالب صابون گذاشته کنار
مسافر اینوری _ صابون ؟ واقعا برای صابون ؟ این همه راه ؟ تو این آلودگی ؟!
مسافر اونوری _ نه دیگه اشتباه نکن ، این صابون تولید شوهر خواهرمه ، تو ترکیباتش دستکاری کرده خاص کروناست !
مسافر اینوری _ بی خیال بابا ، یعنی چی ؟ مگه تو صابون چیکار کرده ؟
مسافر اونوری _ ببین صابون که صابونه ، این صابونا اون صابونا نیست که قراره جلوی کرونا رو بگیره !
مسافر اینوری _ آقای محترم تو تموم دنیا همین صابونا داره استفاده میشه ،نکنین با این مردم بیچاره این کارا رو !
مسافر اونوری _ اشتباه شما همینه دیگه ، خودت میگی همه از این صابونا استفاده میکردند ، خب پدر آمرزیده اگراین
صابونا کار ساز بود که اصلا کرونا نمیومد . شوهر خواهرمن سود سوز آورش رو زیاد کرده!
مسافر اینوری _ سود سوز آورش دیگه چیه ؟
مسافر اونوری _ خب تقصیری نداری ، شما ترکیبات صابون رو نمیشناسی ، سود سوز آور همون نشادرشه !
مسافر اینوری _ نشادر ؟ همون که اگه به خر مرده بمالند ، چها نعل میدوه !؟
مسافر اونوری _ آ بارک الله پسر ! خودشه ، این صابون یه روکش رو تن آدما میکشه که کرونا سهله بمب هم توش نمیره
یعنی توی بدن ! قراره تولید انبوه بکنیم بریزیم تو بازار !
بلند گوی قطار _ ایستگاه هروی ایستگاه بعدی حسین آباد
مسافر اینوری با عصبانیت بلند میشود .
مسافر اینوری _ خجالت بکشین ، اگه این مردم بیچاره از کرونا نمیرن از دست آدمای ابن الوقتی مثل شما میمیرند.
مسافر اینوری پیاده میشود . قطار در تونل ناپدید میشود .